سه شنبه مورخ 30/8/91
ديروز با بابا عليرضا رفتي آرايشگاه. گويا توي آرايشگاه کلي گريه کردي وقتي اومدي کلي خوشکل شده بودي. ديروز قبل از اينکه بري توي آرايشگاه بردمت دسشويي و بعدم پوشکت کردم. چون با خودم فکر کردم که ممکنه هنگام گريه کردن يه وقت از دستت در بره و جيش کني ولي بعد از اينکه اومدي گفتي ماماني جيش. سريع بردمت دستشويي و جيشت رو کردي و توي پوشکت اصلاً جيش نکرده بودي.الهي قربونت بشم . بعدش هم عمه مرضيه اومد و با عمه کلي بازي کردي و شام و بعدم خوابيدي و تا امروز صبح که من اومدم سر کارو کلي هم سرم درد مي کنه و اصلاً هم حال و حوصله کار کردن ندارم و شما پسر گلم با بابايي رفتي خونه مامان نسرين و ساعت 9:30 هم که بهت زنگ زدم داشتي خاله شادونه رو مي ديدي. بعدم...
نویسنده :
مامان الهه
10:41